قسمت هایی از رمان کمون مردگان
در این رمان مولفه هایی مثل طنز و نقد سیاسی وجود دارد که از خصوصیات آشکار کتاب های قدمی است.
مانند مایاکوفسکی حسن صباح جیمز جویس استالین راشد الدین سنان و غیره
و در بعضی از جاهای رمان به روش رشته هایی از توییت و زبان انگلیسی استفاده شده
قدمی در این رمان ماکرون دونالد ترامپ رئیس جمهور بلغارستان کیم جونگ اون و محمدجواد ظریف را به تمسخر می گیرد.
در جایی از رمان که در مورد الموت در دوران قرون وسطی است می خوانیم
در هشتم ماه اوت ۱۱۶۴ میلادی که همزمان می شود با هفدهم ماه رمضان
فردی به نام حسن دوم که به او حسن علی ذکرالاسلام می گفتند
محکم و با آرامش از پله های الموت پایین آمده و با خطبه ای که در دل داشت قصد داشت تحولی نو را در میان یاران خودش رقم بزند.
فرستاده هایی از از شهرهای آذربایجان، ارجان، قهستان، شام، بدخشان، قلعه های دیگر به الموت آمده بودند
تا امام جوان را ببینند که موهای او سیاه و پرپشت در باد تکان می خورد.
چنان منظم بود که انگار قصد دارد به مهمانی بزرگی برود
و به گونهای محکم قدم از قدم بر می داشت که انگار قصد دارد به میدان نبرد برود
و به گونه ای غرق در فکر کردن میشد که گویا قصد رفتن به مدرسه را دارد تا مطلبی تازه یاد بگیرد.
قسمت هایی از رمان کمون مردگان
در بخش دیگری از این رمان دفترچه خاطرات همسر میخائیل بولگاکف است
که در شهر مسکو قرن بیستم رخ داده است می خوانیم:
وقتی که از جلوی کتابخانه لنین عبور می کردم مایاکوفسکی را دیدم
که حسابی به قیافه و سرو و وضعش رسیده بود
و کنار مجسمه داستایوسکی ایستاده و مطلبی را در دفترچه اش می نویسد
متوجه حضور من نشد بدون هیچ حرفی به او گفتم این مجسمه به تو تقلب رسانده؟!
لبخندی زد و گفت نه متوجه شده که دارم به دیدار رئیس می روم گفت
پیام او را به عمویمان برسانم.
به او گفتم جدی داری به دیدار استالین میروی؟!
او گفت:قرار گذاشته بودیم که او به دیدار من بیاید اما من گفتم که امکان دارد
سبیلش توی خانه کوچک من جای نشود
و از پنجره بیرون بزند آن وقت است که زن همسایه آن را با طناب رخت اشتباه می گیرد
لباس هایشان را روی آن می اندازد.
برای من همیشه این آدم عجیب بوده است و با شاعران کمونیسم دیگر تفاوت زیادی داشت.
همه روزم را به این اتفاق و لباس های زنانه آویزان و سبیل استالین فکر کردم آدم نمیتواند درک کند
که این مایاکوفسکی چه آدم عجیبی است
کی شوخی می کند و کی جدی حرفی را میزند آیا واقعاً با استالین قرار داشت یا که نه.
به هر حال ولودیا انسانی است که می توان به او اعتماد کرد و به همین می توان اکتفا کرد.
…
انتهای پیام
داستان های رمان کمون مردگان