نیچه میخواهد نشان دهد که در بیخ و بن حیات، تضادی بنیادی هست…
از یک طرف آدمی خواهانِ نظم و آرامش و عقل و کرامت است.
دلمان میخواهد همهچیز را زیر نظر بگیریم، به امور مالی خود سروسامان دهیم،
آشپزخانه را تمیز و مرتب نگاه داریم، سرِ وقت به قرارمان برسیم، لیستِ کارهایی را که باید انجام دهیم یکبهیک تیک بزنیم،
غذاهایِ سالم و مغذی بخوریم (و حتیالامکان زندگیمان “رویایی” باشد).
از طرفِ دیگر شوق داریم که قید و بندها را پاره کنیم، دستافشان غزل خوانیم و پاکوبان سر اندازیم و بیخیال در پی هوسهای خود برویم.
اگر جانبِ هردو طرفِ این تضاد را عزیز داریم و فرو نگذاریم، میتوانیم با کرامت زندگی کنیم.
- برگرفته از کتاب درسهای نیچه از جان آرمسترانگ
کارل گوستاو یونگ میگوید:
احساس تنهایی برای رفاقت یا همراهی مضر نیست،
چرا که رفاقت تنها زمانی شکوفا میشود که هر یک از دو طرف فردیتش را بخاطر داشته باشد.
اگر ما نتوانیم بودن با خودمان را تحمل کنیم،
چگونه میتوانیم از دیگران انتظار داشته باشیم که این کار را برای ما انجام دهند.
در واقع، ظرفیت بودن با خودمان همان گونه که هستیم (محدود، دارای عیب و نقص و عمیقا دچار اشکال)
نه تنها “علاجی” برای احساس تنهایی ما خواهد بود، بلکه موهبتی پنهان برای دیگران است..
- برگرفته از کتاب یافتن معنا در نیمه دوم عمر از جیمز هالیس